(توسل به اهل بیت.خارج وبم) داستان عسل.
درباره ما
پایگاه بچه غیرتی ها (بسیارجالب)
وبی بسیار جذاب با موضوعیت دین و فرهنگ که علاوه بر عنوان کردن مهدویت به عنوان های جالب دیگری از جمله خنده و داستان و ... پرداخته است. پایگاه بچه غیرتی ها پایگاهی بسیار جذاب که سعی در بروز رسانی روزانه دارد و پایگاهی است جامع.همه رو شامل میشه.چون هر کسی حتی اگه شاه لات هم باشه یه غیرت رو تو خودش حس میکنه.امیدوارم این وبگاه و پایگاه بتونه نقش موثری در جلب توجه شما داشته باشه و نیز بتونه به ظهور آقا امام زمان کمک کنه.امیدوارم مطالب مهدوی این وب بتونه تا حد بسیار چشم انگیزی، مخاطبان خود رو منقلب کنه.در پناه حق. لطفا در نظر سنجی هم شرکت کنین. <از توجهتون ممنونم> ان شاءالله در بخش پیوند های روزانه وبلاگ های مذهبی قرار خواهد گرفت و با تبادل لینک هم موافقم. امیر حسین.
پروفایل امیر حسین.

خوراک وبلاگ ما
پیوندها
آرشیو ماهیانه

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

کد متحرک کردن عنوان وب

ابزار وبلاگ

(توسل به اهل بیت.خارج وبم) داستان عسل.
حجة الاسلام والمسلمين سيد احمد خاتمي از حجة الاسلام آقاي كريمي كه قبل از نماز جمعه تهران مسئله مي‌گويد، نقل كرد كه: مرحوم آقاي عصار نقل كرد: در زمان مرحوم آيت الله آقاي حاج شيخ عبدالنبي نوري، يكي‌از طلاب نجف به تهران آمد و به درس فقه و اصول و حكمت پرداخت و طلاب با اشتياق زياد به درس او حضور يافتند. شخصي به آقاي شيخ عبدالنبي نوري گفت: اين چرا اين كار را مي‌كند و بايد احترام شما را داشته باشد. مرحوم آقاي نوري فرمود: بايد ببينيم علمي دارد يا نه؟ افرادي را موظف كرد تا در درس حكمت ايشان شركت كنند و وضع علمي او را براي ايشان خبر بدهند، من مأمورشدم در درس حكمت ايشان شركت كنم، من در درس او سؤالي مطرح‌كردم، ايشان فرمود: اسفار را به همراه داري يا نه، از هر كجاي آن‌كه مي‌خواهي باز كن و سؤال كن، من آن را باز كردم و ديدم از بر همه آن را مي‌خواند، گفت: دوباره امتحان كن، باز جاي ديگر را باز كردم ديدم همه اسفار را از بر دارد. از قضيه او سراغ گرفتم، گفت: من در نجف اشرف بودم، بعد از پايان تحصيلات به سراغ من آمدند تا به وطن خود بازگردم، ولي در همان زمان مبتلا به حصبه شدم و حدود چهل روز بي‌هوش بودم، بعد از آن‌كه به هوش آمدم، ديدم چيزي در ياد ندارم، اصلا همه چيز را فراموش كردم. متوسل به حضرت اميرالمؤمنين‌عليه السلام شدم، آن حضرت به من فرمودند: چرا ناراحتي؟ انگشت مبارك خود را در عسل فرو بردند و آن را در دهان من گذاشتند، از خواب بيدار شدم ديدم هرچه را از آغاز تحصيل خوانده‌ام تا به آخر، همه را حفظ هستم.

ماهان سورف

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 7 مرداد 1392 ساعت 1:45 توسط امیر حسین. ،
برچسب‌ها: توسل به اهل بیت، داستان عسل،